دوستش میدارم و دردم نمیداند نگار مبتلایش کن به دردم ای طبیبا بی شمار
هرچه کردم مهربانی بی وفایی کرد مرا او نمیداند چه آورد بر سرم دیوانه وار
او نمیداند چه آورد بر سرم دیوانه وار …

دوستش میدارم و دردم نمیداند نگار مبتلایش کن به دردم ای طبیبا بی شمار
هرچه کردم مهربانی بی وفایی کرد مرا او نمیداند چه آورد بر سرم دیوانه وار
او نمیداند چه آورد بر سرم دیوانه وار …
تنها میمانم میدانم می آیی با تو آرامم بی ترس از تنهایی
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستر
برگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هرچه دارم از تو دارم
برگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم